سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
کشیده زدن. سیلی زدن. تپانچه زدن. صفع. ذح ّ. با کف دست ضربۀ سخت به صورت کسی نواختن. و رجوع به چک شود، پاک کردن خرمن گندم کوفته از کاه بوسیلۀ چک. چارشاخ زدن. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چک شود
کشیده زدن. سیلی زدن. تپانچه زدن. صَفع. ذَح ّ. با کف دست ضربۀ سخت به صورت کسی نواختن. و رجوع به چک شود، پاک کردن خرمن گندم کوفته از کاه بوسیلۀ چک. چارشاخ زدن. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چک شود
چنپاتمه زدن. چندک زدن. بچک نشستن. برسردو پای نشستن: چو آنجا رسی زن در آن آب چک که گرددنمک از گذارش سبک. جامی (از فرهنگ رشیدی). به دو زانو دمی که بنشیند همچو اروانه ایست کو زده چک. میلی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به چک و چوک شود
چنپاتمه زدن. چندک زدن. بچک نشستن. برسردو پای نشستن: چو آنجا رسی زن در آن آب چک که گرددنمک از گذارش سبک. جامی (از فرهنگ رشیدی). به دو زانو دمی که بنشیند همچو اروانه ایست کو زده چک. میلی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به چک و چوک شود
در تداول اهالی طالقان، شکسته بند را گویند. آروبند. کسی که شکسته استخوانان را درمان کند. آن کس که استخوانهای شکستۀ عضوی از اعضای بدن انسان یا حیوان را به هم پیوند دهد و با مهارت آنها را شکسته بندی کند
در تداول اهالی طالقان، شکسته بند را گویند. آروبند. کسی که شکسته استخوانان را درمان کند. آن کس که استخوانهای شکستۀ عضوی از اعضای بدن انسان یا حیوان را به هم پیوند دهد و با مهارت آنها را شکسته بندی کند